رخش، گاريكشي ميكند
رستم، كنار پيادهرو سيگار ميفروشد
سهراب، ته جوب به خود میپيچيد
گردآفريد، از خانه زده بيرون
مردان خياباني براي تهمينه بوق ميزنند
ابوالقاسم براي شبكه سه، سريال جنگي ميسازد
واي ...
موريانهها به آخر شاهنامه رسيدهاند
:::
محبوبیت احمد شاملو
کفرم را درمیآورد
او با این که مرده است
هم کتابهایش تجدید چاپ میشود
هم سنگ قبرش !
:::
چیزهای بزرگ در خیالم نمیگنجد
به فیل که فکر میکنم
خرطومش بیرون میماند
حرفهای گندهتر از دهانم نمیزنم
«مردم» که میگویم
دُمَش بیرون میماند
خرطوم را به دُم گره میزنم
از خودم مینویسم
تا جهالتم را جهانی کرده باشم !
:::
ما از یك درخت بریده شدیم
ما را سه دسته كردند
قدیر، دستهی تبر شد
رحیم، دستهی كلنگ
من، دستهی بیل
جنگ كه شروع شد
من و رحیم درخت میكاشتیم
تا قدیر، بیكار نماند !
:::
از طاووس منوچهری تا سیمرغ عطار
از طوطی مولانا تا بلبل حافظ
از عقاب خانلری تا توكای نیما
همه را از خاطر گذراند
با احتمال آنفولانزا
شعرش را ناتمام گذاشت
از فریزر مرغی درآورد
تا بازشدن یخ
شعر را ادامه داد
در وصف شاعران منجمد شمالی !
:::
در پیادهروی 47 شعری خواندم
ملیحه خندید
گفتم بالاخره بله یا خیر ؟
گفت: خیر است انشاالله !
بعد در اتاق 57 شعری خواندند
باران گرفت و صیغه جاری شد
همان شب شعری خواندیم
تخت سرفه کرد ،
عرفان سروده شد
بعدها در اتاق 62 شعر تازهای خواندیم
تخت عطسه کرد
و ایثار به چاپ رسید
برای نان به مدرسه رفتم
بابا شلنگ آب تعارف کرد
کلاس به سکسکه افتاد
بعد آقای مدیر شعری خواندند
و من 30سال پیر شدم
حالا در اتاق 81 نشستهام
آخرین حکم کارگزینی را میخوانم
ملیحه میخندد
ایثار به افتخار من دست میزند
و عرفان رفته است در پیادهرو شعر بخواند
تا من بعدا پدربزرگ شوم !
اکبر اکسیر
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 423 | farsroidone |
![]() |
0 | 415 | farsroidone |
![]() |
0 | 450 | farsroidone |
![]() |
1 | 615 | farsroidone |