مترسکی شدهام عاشق کلاغی که
پرید و رفت به امید کوچه باغی که
دلم به لرزه در آمد و بعد از آن پیچید ـ
میان مزرعه اخبار داغِداغی که
کنار مزرعه آن روز حس من تبدیل
به ناگهان شد و افتاد اتفاقی که
و ساعت از نفس افتاد و او نمیآمد
دگر نمانده برایم دل و دماغی که
کلاغ شهری من روستا که جای تو نیست
برو به قول خودت سمت چلچراغی که
جهنمی شده بی تو بهار گندمزار
تویی که هی نگرفتی ز من سراغی که
پرندههای زیادی به سویم آمدهاند
ولی دل من اسير همان کلاغی که
الهام مظفری
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 223 | farsroidone |
![]() |
0 | 242 | farsroidone |
![]() |
0 | 245 | farsroidone |
![]() |
1 | 338 | farsroidone |