اشکم دمید
گفتم: «نه پای رفتن نه تاب ماندگاری
درد خزهی کف جوی این است»
گفت: آری اما دوگانه تا کی ؟
یا موجوش روان شو
یا در کنار من باش
گفتم: «دلم گرفته است
مثل سکون ملولم»
گیسو فشاند در باد، آشفت که:
ای پریشان
منشین فسرده چون یخ،
در تاب شو چو آتش.
هان بیقرار من باش ...
اسماعیل خویی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 486 | farsroidone |
![]() |
0 | 443 | farsroidone |
![]() |
0 | 475 | farsroidone |
![]() |
1 | 640 | farsroidone |