دلم گرفته
درست مثل لک لکی
که بالهایش را برای کوچ امتحان میکند
گروس عبدالملکیان
پ.ن:
یکبار نوشتم تا بیایم ثبتاش کنم همه مطلبهام پرید، برای اینکه رووی خودم را کم کنم آنچه که یادم مییاد را دوباره مینویسم شاید مثل اورجینالش نباشد و بیات باشد و برشته نباشد اما خوردن دارد !
2) این شعر بالا را قبلن اینجا آورده بودم، شاید صدبار دیگر هم بیاورم اگر به حس و حالهای آن لحظه و زمان من ربط داشته باشد .
3) فکر میکنم چهار پنج کیلو وزن کم کردهام. نکند اعتیاد دارم! جالب است مادرم بهم شک کردهاست. کاش چیزی میگفت بهتر از آن غبغبِ ملتهب بود !
4) دلم میخواست و دوست داشتم و دلم میخواست که شانهای ... ادمهاش را شما بنویسید !
5) اگر حال ندارید و حوصلهتان سر رفت ادامه این پست را نخوانید .
6) تقی رادیدم. کلی جان کنده و دویده و استشهاد جمع کرده اسمش را عوض کرده و شده است صادق! هیچ صداقتی درین جانور نیست. یک خالی بند بالفطره! تعریف میکند تا به حال همه جور صنف و شغلی را برای گفتن به دوست دخترهایم استفاده کردهام اما پزشکی به سیسَم نمیخورد. حتی خلبان را هم استفاده کردهام. جواب داده است لاکردار !
7) تووی fight club ادوارد نورتون برای اینکه شبها راحت بخوابد وارد کلاسهایی شده است که آدمها یکدیگر را بغل میکنند و سیر زار میزنند و گریه میکنند. شخصیت روان پریش و قر و قاطی فیلم هم یک بابایی را به آغوش میکشد و سرش را روی سینهاش میگذارد که بیضههایش را برداشتهاند و به علت اختلالات هورمونی سینهاش رشد محسوسی داشته. خوش به حالش دوست خوبی داشت .
8) اشکم را این روزها دارم. برخلاف چند وقت قبل که به استادم دروغکی گفتم من اصلن اشکی نیستم و فکاش بین زمین و آسمان معلق مانده بود. من همیشه اشکم همراهم است. میراث کودکیها و گذشتههای من است. اما دیگر گریه کردن سبکم نمیکند. سبک نمیشوم بیشتر حناق میشود. نیاز دارم که به قبرستانی جایی بروم و دو دقیقه خیلی خوب راجعبه خودم و زندگی و همهچیز فکر کنم و مشکلاتم را حل کنم اگر حل بشود !
9) حس بازندهای را دارم که همهچیزش را باخته است. قمار نکرده است اما باخته است. جنگیده است و باخته است. اما فکر میکنم بیشتر ازین هم راه دارد ببازم و بدتر هم ببازم. خوب دوشیده شوم. بشوم مثل بعضی تیمها !
10) یاداشتم کوفتم شد و نمیدانم چه شد و چی درآمد اصلن. اگر قبلی پست میشد حال بهتری داشتم اما الان هیچ فرقی نکردم. بیشتر غصهدار شدم. مانیتور را مه گرفته پشت اینهمه آب نمک !
11) کامنتهای چنتا پست قبلی نشانم داده که خیلیها ازین بلاگ دلگیرن. همینجا بادلیل و بیدلیل و بهحق و ناحق معذرت ! یک لحظه احساس کردم وصیتنامه نوشتم !