آمدی، شادی و ماتم به سراغم آمد
گریه و خنده ی توام به سراغم آمد
آمدی مثل همان سال نبودی دیگر
کی رسیدی گل من؟ کال نبودی دیگر
آمدی «نو شده» هرچند کُهن تر شده ای
ای فدای قد و بالای تو... زن تر شده ای
شیطنت رفته و افسونگری آموخته ای
خوانده ای شعر مرا شاعری آموخته ای
جای آن چشم که گور پدر آهو بود
لانه ی مضطربِ فاخته ای ترسو بود
دختری بود که اخم و غضبش شیرین بود
زنی اینجاست که لبخندش هم غمگین بود
دختری بست به بازوی درختی تابی
زن سرازیر شد از سُرسُره ی بی تابی
قلعه ی زخمیِ در حال فرودی انگار
پُل تن باخته بر بستر رودی انگار
گُلِ پژمرده ی ناکامِ قراری شاید
دست آشفته ی مستی به قماری شاید...
مهدی فرجی