باد / آرام و رام / از کنار درخت انجير می گذرد که صدايش را نشنوم
پرنده ها / از بام سرای ما آرام تر پرواز می کنند / کلون در ، چون چشمی
حيرت زده و ميخکوب نگاهم می کند / چه اتفاق افتاده است !
اسرار اين شب جاويدان آيا / از بال هيچ شب پره ای هرگز / بيرون نريخته ست ؟
آن سبزپوش پير / در جستجوی چشمه ی نوشش/ هرگز از اين مغاره ها نگذشته ست ؟
پس ، از کدام روزنه ای به جانب خورشيد پر کشيد / آن بالدار مومين ؟
اين تاک های تشنه چنان ماری / بر پيکر زندگی می پيچند
آن اسب آتشين جاودانه ی درياها کجاست ؟
( قصيده ی لبخند چاک چاک ص 40-39 )