حر ف ها
به سنگ می خورد وُ به سر برمی گردد
و ما
در کوتاهی خود
کوه می شویم
در رقصی
به ضرب زِندگی
سر
می گردد وُ
دل
آهنگری می کند
با پاشنه ام
در نقطه های تهران
گیر کرده گریز
تا
نقطه های زیر زمین
یک بار وُ برای همیشه
بیا
در کلافه ی حال
به اسطوره ی گردش
برویم