((حضور تو))
سفر نکن به شهر غم که غم سواره میرود
نظر نکن به این دلم که دل پیاده میرود
پرنده شو ولی نپر به آن سوی خرابه ها
چشم به چشم من ندوز نمان در این سیاهه ها
صدای بغضم را ببین میان واژه های من
حک شده است حضور تو در دفتر شعرای من
چرا سری نمی زنی به عاشق سیه دلت
چرا وفا نمی کنی به عهد دست نوشته ات
زهر شده است به کام من شیرینی خاطره ات
دور شدی ومن منتظرم.منتظر اشاره ات.