شعر از افسانه کمالی(پاروی بی قایق)
آرامم...........
از حرفهایی که قد کشیده اند
در انتهای باکره گی
با عریانی واژه هایم
**
دخترهای به داراویخته ذهنی
که جهان را چشم گذاشته اند
**
هنوز مانده ام
کناره پاروی بی قایق
کناره فلسفه های به تور افتاده
با کف دستی که افسانه بودنش
در چشمان ماهی سقط شد
و.........................
دریایی که در قلابم گیر کرده است.