شعری از یعقوب سهوزاده( . . .... به خلیج فارس وآبی غرانش)
یک جزیره نشین حرفه اییم
فقط حرف نمی زنم
روی این تنب آنقدر بزرگ می شوم
تا هیولا کوچک و بی صدا بیفتد به دریا
جزیره کوچک و بزرگ می شود
پرچم را به رقص در آورده ام
حتی آنقدر می خندم
که این دیشداشه پوش قد بلند
بلند بلند بیفتد به اعتراض و خاک او را پس بزند
یک جزیره نشین حرفه ایی
حروف میهنش را به خط می کند
1،2 ، سومین دفعه است
هیچ دلار شماری حقی به گردنم ندارد
اینجا حقوق چشمهای من است
پاهای خطا را در تابوت دریا دفن خواهم کرد