همه ی فکر چشم هام این بود که به هر حیله و به هر ترفند
بخورد با نگاه تو پیوند چشم های تو را به دست آرند
سوز بهمن از آن شب سرما ، غرق آغوش تو در آن گرما
من که در خواب هم نمی دیدم چای و قلیان با تو در دربند
دودهی محو و محوتر می شد، لحظه های من وتو سر می شد
در دلم گفتم:« آه اگر می شد...»، باچه دلشوره ای زدم لبخند
چه برنده شوم چه بازنده، من لجوجم تو هم که یکدنده
من به فکرم بگو در آینده می شود از دلت مگر دل کند؟
زندگی باتو گرچه شیرینست، بی تو هم هست زندگی اینست
باز با میل می توان نوشید قهوه و چای بی شکر بی قند
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 487 | farsroidone |
![]() |
0 | 443 | farsroidone |
![]() |
0 | 475 | farsroidone |
![]() |
1 | 640 | farsroidone |