تو هم خنجر بزن ، من زخم کاری دوست دارم
شبیه موزه هایم ، یادگاری دوست دارم
شکوه بیستون هستم که از تکرارها خستم
بیا فرهاد شو ، من کنده کاری دوست دارم
فقط لج می کنی من عاشق این کارها هستم
گلم من شاعرم ناسازگاری دوست دارم
تو دعوت نیستی در خلوتم اما بیا گاهی
بیا که میهمان افتخاری دوست دارم
تو مثل بهمنی آرامی و محجوب اما من
شبیه منزوی ، دیوانه واری دوست دارم
تو خود را دوست داری ، آینه این را به من گفت و
بدان من آنچه را که دوست داری ، دوست دارم
..........................................................................................................................................................................
بر عکس قصه هاست و گیسو کمند نیست
آن زن که عاشقش شده ام قد بلند نیست
ما هم قدیم مثل دو تا یک کنار هم
هر چند این نتیجه ی مردم پسند نیست
این شعر ها به پای تو هرگز نمی رسند
یا خوب ٱنقدر که به نامت شوند نیست
تو از عسل گرفته شدی من چشیده ام
شیرینی تو یک ذره مانند قند نیست
آبی بپوش ، چشم بد از تو حذر کند
این اعتقاد های قدیمی چرند نیست
من یک سوال مختصر و ساده میکنم
بی حوصله نباش جوابش بلند نیست
مستی چشم های تو غیر طبیعی است
این مست ها همان که مرا میکشند نیست؟
بانوی بی نظیر من ، اقرار می کنم
این زندگی بدون تو یک لحظه بند نیست