پيش از آني كه فروتر ببرد گردابم
باز هم ناجي همواره ي من دريابم
آسمانم شده از جذبه ي پرواز تهي
بال بيداري من باش در اوج خوابم
زندگي با همه ي خوبي و زيبايي ها
ترسم اين است كه در خويش بگيرد قابم
تشنه ام - تشنه ي آن چشمه ي در سنگ هنوز
عاشقم ، عاشق آن ناشده هاي نابم
باز دريا و شب و من به تو مي انديشم
چه حسودانه ببين مي نگرد مهتابم
دل به دريا زده ها خوبترم مي فهمند
كاش موجي به سراب تو كند پرتابم