غروب بود و نگاهی که سخت ویران بود
و طرح مبهم مردی که زیر باران بود
شیارها که فرو می نشست بر کتفش
تگرگ بود، شبیخون حجم دندان بود
غروب و جاده غروب و پیاده ای که فقط
میان سفره ی او نانِ برف و توفان بود
غروب و جاده غروبی که زرد می بارید
و مرد بارقه ای از غرور انسان بود
....
صدای یخزده اش ارتعاش لبهایش
تمام شد و نگاهش به سمت پایان بود
تمام شد. همه ی روز نامه ها گفتند:
شب گذشته شب رحمت فراوان بود.